خیلی اوقات در زبان انگلیسی به همراه یک فعل از حرف اضافه نیز استفاده می شود که برخی از آنها افعال چند بخشی جدا شدنی و برخی دیگر افعال چند قسمتی جدا نشدنی هستند، به این گونه افعال افعال مرکب یا افعال چند بخشی (Phrasal Verbs) می گویند.
افعال چند بخشی جدا نشدنی (inseparable phrasal verbs)
در صورتی که افعال چند کلمه ای جزء افعال لازم (intransitive verbs) باشند اسم یا ضمیر همیشه باید بعد از حروف اضافه بیاید. به مثال های زیر توجه کنید:
He fell off the ladder (He fell the ladder off)
او از نردبان سقوط کرد
Hurry up! Get in the car (Hurry up! Get the car in)
عجله کن! سوار ماشین شو
در مثال های بالا به این دلیل که افعال ترکیبی جزء افعال لازم می باشند حروف اضافه (به ترتیب off و in) قبل از اسم بکار رفته اند.
افعال چند بخشی جدا شدنی (separable phrasal verbs)
اگر مفعول به صورت اسم باشد می توانیم آن (اسم) را هم قبل از حرف اضافه بکار ببریم و هم بعد از حرف اضافه، ولی اگر مفعول به صورت ضمیر مفعولی (مثل him, her, the, us…) باشد حتما باید آن را قبل از حرف اضافه بکار ببریم.
مثال:
Please turn the light off
یا
Please turn off the light
لطفا چراغ را خاموش کن
همانطور که مشاهده می کنید چون مفعول (the light) به صورت اسم است ما می توانیم آن را هم بعد از حرف اضافه استفاده کنیم و هم قبل از حرف اضافه.
The TV is bothering me, Please turn it off (The TV is bothering me, Please turn off it)
همانطور که می بینید در این مثال ما از یک ضمیر استفاده کردیم و باید آن را فقط قبل از حرف اضافه استفاده کنیم.
در این پست ما لیستی کامل از افعال چند قسمتی یا مرکب رایج در انگلیسی را قرار داده ایم. به همراه این افعال معنی فارسی و مثال آنها نیز ارائه شده است.
اختصارات استفاده شده در فهرست افعال دوکلمه ای:
sb = somebody
sth = something
Back up
حمایت کردن
His family kept backing him up even after his failure
خانواده اش حتی بعد از شکستش به حمایت کردن او ادامه دادند
Blow up
منفجر شدن
The car blew up after it hit the train
ماشین بعد از اینکه به قطار خورد منفجر شد
Blow sth up
(چیزی را) باد کردن
We have to blow 20 balloons up for the birthday party
ما باید 20 بادکنک را برای جشن تولد باد کنیم
Break down
خراب شدن
My car broke down near Manchester
ماشینم نزدیک منچستر خراب شد
Break up
(از همدیگر) جدا شدن
Marry and his boyfriend broke up
ماری و دوستش از همدیگر جدا شدند
Break out
فرار کردن
The prisoner broke out of jail when the guards were asleep
زندانی موقعی که نگهبان ها خواب بودند فرار کرد
Bring sth up
(چیزی را) مطرح کردن
Jack brought up the issue of the financial problems of the company in the meeting
جک مشکلات مالی شرک را در جلسه مطرح کرد
Bring up
بزرگ کردن، تربیت کردن
His uncle brought him up after his parents died
عمویش او را بعد از اینکه والدینش مردند بزرگ کرد
Buckle up
کمربند ایمنی خود را بستن
Don’t forget to buckle up before driving
یادت نره قبل از رانندگی کمربندت را ببندی
Call off
لغو کردن
If it keeps raining, we will call the game off
اگر باران ادامه پیدا کند ما بازی را لغو خواهیم کرد
Call sb up
(با کسی) تماس گرفتن
As soon as we arrive in London we’ll call you up
به محض اینکه به لندن برسیم باهات تماس می گیریم
Calm down
آرام شدن
You’re too angry. Your need to calm down before you drive
تو بیش از حد عصبانی هستی. قبل از اینکه بخواهی رانندگی کنی باید آرام شوی
Catch up
رسیدن به
however you try, I’ll catch up with you
هر چقدر که تلاش کنی من بهت می رسم
Check in
وارد شدن، ثبت کردن اطلاعات، در فرودگاه حاضر بودن
Passengers are required to check in an hour before the flight
مسافران باید یک ساعت قبل از پرواز در فرودگاه حاضر باشند.
To get a room in our hotel you should check in first
جهت گرفتن یک اتاق در هتل ما شما ابتدا باید اطلاعات خود را ثبت کنید
Check out
ترک کردن (هتل)
You may check out of the hotel by 3:00 pm
شما باید هتل را تا ساعت 3 بعداظهر ترک کنید.
Cheer up
خوشحال شدن
He cheered up when he heard the news
وقتی او خبر را شنید خوشحال شد
Cheer sb up
(کسی را) خوشحال کردن
He was sad so I held a party to cheer him up
او غمگین بود به همین دلیل من یک مهمانی برگزار کردم که او رو خوشحال کنم
Chip in
کمک کردن
If every person chips in, the country will make progress fast
اگر همه کمک کنند کشور به سرعت پیشرفت خواهد کرد.
Clean up
منظم کردن، تمیز کردن
Stephan, please clean up your room
استفان، لطفا اتاقت را تمیز کن
Come across
به صورت اتفاقی چیزی را پیدا کردن
He came across one of his letters in the his room
او به صورت اتفاقی یکی از نامه هایش را در اتاقش پیدا کرد
Come along
همراه کسی رفتن یا آمدن
We’re going to the movies, why don’t you come along?
ما داریم به سینما می رویم، چرا با ما نمی آیید؟
Count on sb/sth
روی کسی یا چیزی حساب کردن
You should count on your family to help you
برای کمک تو باید روی خانواده ات حساب کنی
Cut back (on sth)
کمتر مصرف کردن
In order not to become fat, you should cut back on fast food
برای اینکه چاق نشوید شما باید کمتر غدای حاضری مصرف کنید
Cut off
قطع کردن
My phone was cut off because I hadn’t paid the bill
به خاطر اینکه قبض تلفن را پرداخت نکرده بودم، تلفنم قطع شد
Deal with sth
در مورد چیزی بودن
His books often deal with different cultures
کتاب هایش اغلب در مورد فرهنگ های مختلف است.
Dress up
لباس رسمی یا شیک پوشیدن
He dressed up for the party
او لباسی شیک برای میهمانی پوشید
Drop out
ترک تحصیل کردن، (از تحصیل) انصراف دادن
Marry dropped out of college because she didn’t have time
ماری چون وقت کافی نداشت از دانشگاه انصراف داد
Fill in/out
پر کردن (فرم)
Please fill in the membership form
لطفا فرم عضویت را پر کنید
fill in در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود در حالی که fill out در انگلیسی آمریکایی بکار می رود.
Find out
به چیزی پی بردن
I don’t know who called me yesterday, How can I find out?
نمی دونم دیروز چه کسی با من تماس گرفت، چطور می توان به این پی ببرم؟
Get along/on
با هم کنار آمدن
She and her mother can’t get along
او و مادرش نمی توانند با هم کنار بیایند
Get away with sth
از چیزی قسر در رفتن
Everyone thinks that he was the one who robbed the bank, but it seems that he is going to get away with it
همه فکر می کنند که او کسی بود که به بانک دستبرد زد، ولی به نظر می رسه که داره ازش قسر در میره
Get back
برگشتن
We got back from our trip yesterday
ما دیروز از سفرمون برگشتیم
Get up
از تخت خواب برخاستن یا بیرون آمدن
He usually gets up late
او معمولا دیر از تخت خواب بیرون می آید
Grow up
بزرگ شدن
Alex wants to be a pilot when he grows up
الکس وقتی بزرگ شد می خواهد خلبان شود
Hang up = Ring off
(مکالمه تلفنی) قطع کردن
He didn’t say goodbye and hung up the phone on me
او بدون اینکه خداحافظی کند تلفن را روی من قطع کرد
Hold on
صبر کردن
Please hold on while we deposit the money into your account
لطفا تا موقعی که ما داریم پول را به حساب شما واریز می کنیم صبر کنید.
Let sb down
کسی را نا امید کردن
We must win this game, let’s not let our fans down this time
ما باید این بازی را ببریم، بیاین این بار هوادارانمان را نا امید نکنیم
Look after
مراقبت کردن
Jennifer has to look after her little brother
جنیفر مجبور است از برادر کوچکش مراقبت کند
Look into
بررسی کردن
We are looking into buying a new house
ما داریم برسی می کنیم که یک خانه جدید بخریم
look out
مراقب بودن
We were told to look out for a tall man in the village
به ما گفتند که مراقب یک مرد بلند قد در روستا باشیم
Pass away
فوت کردن
Her friend passed away a week ago after a long illness
دوستش یک هفته پیش بعد از یک بیماری طولانی فوت کرد
Pass out
از حال رفتن
The old woman, after hearing the bad news, passes out
پیرزن بعد از شنیدن خبر بد از حال رفت
Pick up
یاد گرفتن
A:What language do you like to pick up?
B: I like to pick up German
شخص اول:چه زبانی را دوست داری یاد بگیری؟
شخص دوم: دوست دارم زبان آلمانی یاد بگیرم
Pull out
(وسایل نقلیه) حرکت کردن
The taxi pulled out ten minutes ago
تاکسی ده دقیقه پیش حرکت کرد
Put off
به تعویق انداختن، عقب انداختن
We are going to put off the game because it still keeps raining
ما به دلیل این باران همچنان در حال باریدن است قصد داریم بازی را به تعویق بندازیم
Put sb off
کسی را پیاده کردن
Could you put me off here, please?
لطفا مرا اینجا پیاده کنید
Put out
(آتش، سیگار، شمع…) خاموش کردن
Firefighters managed to put the fire out
آتش نشان ها موفق شدند آتش را خاموش کنند
Put up with
تحمل کردن
It is hard for him to put up with children
این برای او سخت است که بچه ها را تحمل کند
Ring off = Hang off
(مکالمه تلفنی) قطع کردن
He rang off before I reply
او قبل از اینکه من جواب بدهم تلفن را قطع کرد
Run into
به طور تصادفی کسی را ملاقات کردن
I ran into my uncle yesterday
دیروز عمویم را به صورت تصادفی دیدم
Run away
فرار کردن
A teenager ran away from home and has been missing for a week
نوجوانی از خانه اش فرار کرده است و یک هفته است که ناپدید شده است
Run out
تمام کردن
We’ve run out of Cheese, I’m going to buy some
ما پنیر تمام کردیم، دارم میرم مقداری پنیر بخرم
Show off
پز دادن
She only bought that expensive car to show off
او اون ماشین گران قیمت را خرید که فقط پز بده
Switch off
خاموش کردن (چراغ یا یک ماشین)
I have to switch the light off to sleep
من برای اینکه بخوابم باید چراغ را خاموش کنم
Switch on
روشن کردن (چراغ یا یک ماشین)
How do you switch this laundry machine on?
این ماشین لباس شویی را چطور روشن می کنی؟
Take after sb
به کسی رفتن
Mike takes after his grandfather. Both of them are tall
مایک به پدربزرگش رفته. هر دو شون بلند قد هستند
Take off
(هواپیما) از زمین بلند شدن
The plane takes off within fifteen minutes
هواپیما در ظرف 15 دقیقه از زمین بلند خواهد کرد
Think back
به یاد آوردن
When I think back on ten years ago, I wish I had studied harder
وقتی ده سال قبل را به یاد میارم آرزو می کنم بیشتر درس می خوندم
Think over
چیزی را در نظر گرفتن
Before I make my final decision, I’ll have to think the job offer over
قبل از اینکه تصمیم نهایی ام را بگیرم باید پیشنهاد کار را در نظر بگیرم
Turn sth down
(درخواست یا پیشنهاد) رد کردن یا نپذیرفتن، صدای چیزی را کم کردن
The bank turn the company down for a loan
بانک درخواست شرکت برای وام را رد کرد
Please turn the TV down while my friends are here
لطفا تا زمانی که دوستام اینجا هستد صدای تلوزیون رو کم کن
Turn off
خاموش کردن (لامپ یا یک ماشین)
Let’s turn the TV off, everybody is asleep
بیا تلوزیون رو خاموش کنیم، همه خوابن
Get back at sb
تلافی کردن، (از کسی) انتقام گرفتن
I think he is going to get back at you for accusing him of lying
فکر می کنم او به خاطر اینکه بهش تهمت دروغ زدی میخواد تلافی کنه
Turn on
روشن کردن (لامپ یا یک ماشین)
It’s time to turn the lights on, the weather is getting dark
وقتش که چراغ ها رو روشن کنیم، هوا داره تاریک میشه
Turn up
صدای چیزی را زیاد کردن
Please turn this music up, I like it
لطفا صدای این موسیقی را زیاد کن، دوسش دارم
Wake up
بیدار شدن
I’ll will have to wake up at 6:00 am tomorrow
فردا من باید ساعت شش صبح بیدار بشم
Get together
دور هم جمع شدن
They’re gonna get together on Friday and play soccer
اونا میخوان جمعه دور هم جمع بشن و فوتبال بازی کنند
Warm up
گرم کردن (قبل از ورزش)
They warmed up before playing volleyball
آنها قبل از والیبال بازی کردن خودشان را گرم کردند
Work out
ورزش کردن، تمرین کردن
I work out in the gym twice a week
من هفته ای دو بار در باشگاه تمرین می کنم
پست های مرتبط:
تفاوت های انگلیسی آمریکایی و بریتانیایی
ضرب المثل های انگلیسی با معادل فارسی
سلام سایت خوب و پر محتوایی است
تشکر
واقعا خدا قوت دست شما درد نکنه واقعا عالیی like
با سلام. من امروز اتفاقی با سایتتون آشنا شدم و تو نیم ساعت یه ساعتی که اینجا بودم کلی مطالب مفید یاد گرفتم, بسیار هم عالیییییییییییییییییییییییی , موفق و پیروز باشید.
عالی بود دستتون درد نکنه من برا کنکور دارم میخونم خیلی کمکم کرد